فارغم گر گشت دل آوارهیی
از جهان تا کم بود غم خوارهیی
آفتاب عشق تو تابنده باد
تا بریزد هر کجا استارهیی
آفتابی کو به کوه طور تافت
پاره گشت و لعل شد هر پارهیی
تابشش بر چادر مریم رسید
طفل، گویا گشت در گهوارهیی
هر که او منکر شود خورشید را
کور اصلی را نباشد چارهیی
چون عصای عشق او بر دل بزد
صد هزاران چشمه بین از خارهیی
چشم بد، گر چه که آن چشم من است
دور بادا از چنین رخسارهیی
صد دکان مکر در بازار عشق
این چنین در بست از مکارهیی
شمس تبریزی به پیش چشم تو
حلقه حلقه هر کجا سحارهیی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۹۰۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5525