سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری وصف قلندر است و قلندر ازو بری گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست زیرا که آفریده نباشد قلندری دام و دم قلندر،‌ بی‌چون بود مقیم خالی‌ست از کفایت و معنی داوری از خود به خود چه جویی؟ چون سر به سر تویی چون آب در سبویی کلی، ز کل پری از خود به خود سفر کن، در راه عاشقی وین قصه مختصر کن، ای دوست، یک سری نی بیم و نی امید، نه طاعت، نه معصیت نی بنده، نی خدای، نه وصف مجاوری عجز است و قدرت است و خدایی و بندگی بیرون ز جمله آمد این ره، چو بنگری راه قلندری ز خدایی برون بود در بندگی نیاید و نه در پیمبری زینهار، تا نلافد هر عاشق از گزاف کس را نشد مسلم این راه و ره بری مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5630