لالهستان است از، عکس تو هر شورهیی
عکس لبت شهد ساخت، تلخی هر غورهیی
مصحف عشق تو را، دوش بخواندم به خواب
اه که چه دیوانه شد جان من از سورهیی!
مشکل هر دو جهان، آه چه حلوا شود
گر شکر تو شود، مغز شکربورهیی
چهرهٔ چون آفتاب، بر تن چون غوره تاب
تا بشود پر، شکر در تن هر رودهیی
وا شدن از خویشتن، هست ز ماسوره سهل
چون که سر رشته یافت خصم ز ماسورهیی
جسم که چون خربزهست، تا نبری چون خورند
بشکن و پیدا شود قیمت لاهورهیی
اه که ندیدی هنوز، بر سر میدان عشق
رقص کنان کلهها، هر طرفی کورهیی
پیش طبیب دو کون، رفتم بیمار عشق
نبض دلم میجهید، در کف قارورهیی
گفتمش ای شمس دین، مفخر تبریز، آه
جز ز تو یابد شفا، علت ناسورهیی؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۱۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5641