شیردلا، صد هزار شیردلی کرده‌یی در کرم از آفتاب نیز سبق برده‌یی چشم ببند و بکن بار دگر رحمتی بشکن سوگند را، گر به خدا خورده‌یی بنگر کین دشمنان، دست زنان گشته‌اند چون که درین خشم و جنگ، پای خود افشرده‌یی میل تو با کیست جان، تا بشوم خاک او؟ چاکر آن کس شوم، کش به کس اشمرده‌یی ای تن، آخر بجنب، بر خود و جهدی بکن جهد مبارک بود، از چه تو پژمرده‌یی؟ خیز، برو پیش دوست، روی بنه بر زمین کی صنم چون شکر، از چه بیازرده‌یی؟ خواجهٔ جان، شمس دین، مفخر تبریزیان این سرم از نخل توست، زان که تو پرورده‌یی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5645