بستگی این سماع، هست ز بیگانه‌یی ز ارچلی جغد گشت،حلقه چو ویرانه‌یی آن که بود همچو برف، سرد کند وقت را چون بگدازد چو سیل، پست کند خانه‌یی غیر برونی بد است، غیر درونی بتر از سبب غیری است کندن دندانه‌یی باد خزان است غیر، زرد کند باغ را حبس کند در زمین خوبی هر دانه‌یی پیش تو خندد چو گل، پای درآید چو خار ریش نگه دار ازان دو سر چون شانه‌یی از سبب آن که بد در صف ترسنده‌‌‌‌یی گشت شکسته بسی، لشکر مردانه‌یی خسرو تبریزی‌یی، شمس حق و دین که او شمع همه جمع‌هاست، من شده پروانه‌یی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5648