نیست عجب صف زده، پیش سلیمان پری
صف سلیمان نگر، پیش رخ آن پری
آن پرییی کز رخش، گشت بشر چون ملک
یافت فراغت ز رنج، وز غم درمان پری
تربیت آن پری، چشم بشر باز کرد
یافته دیو و ملک، گوهر جان زان پری
ما و منی پاک رفت، ماء منی خشک شد
گشت پری آدمی، هم شد انسان پری
دیدهٔ جان شمس دین، مفخر تبریز و جان
شاد ز عشق رخش، شادتر از جان پری
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۲۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5651