خوش دلم از یار، همچنان که تو دیدی جان پر انوار، همچنان که تو دیدی از چمن یار، صد روان مقدس در گل و گلزار، همچنان که تو دیدی هر که دلی داشت زین هوس، تو ببینش بی‌دل و‌ بی‌کار، همچنان که تو دیدی هر نظری کو بدید روی تو را، گشت خواجهٔ اسرار، همچنان که تو دیدی صورت منصور دان که بود بهانه برشده بر دار، همچنان که تو دیدی هست بر اومید گلستان تو جان‌ها ساخته با خار، همچنان که تو دیدی عشق چو طاووس چون پرید، شود دل خانهٔ پرمار، همچنان که تو دیدی عشق گزین عشق،‌ بی‌حیات خوش عشق عمر بود بار، همچنان که تو دیدی در دل عشاق فخر و ملک دو عالم ننگ بود عار، همچنان که تو دیدی عشق خداوند شمس دین که به تبریز جان کند ایثار، همچنان که تو دیدی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5655