شبی که دررسد از عشق، پیک بیداری
بگیرد از سر عشاق خواب، بیزاری
ستاره سجده کند، ماه و زهره حال آرد
رها کن خرد و عقل، سیر و رهواری
زهی شبی که چنان نجم، در طلوع آید
به روز روشن بدهد، صفات ستاری
ز ابتدای جهان، تا به انتهای جهان
کسی ندید چنین بیهشی و هشیاری
تو خواه برجه و خواهی فروجه، این نبود
که زهره دارد با آفتاب سیاری؟
طمع مدار که امشب بر تو آید خواب
که برنشست به سیران، خدیو بیداری
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۸۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5710