بگو به جان مسافر ز رنجها چونی؟
ز رنجهای جهان و ز رنج ما چونی؟
تو همچو عیسی و اندیشهها جهودانند
ز مکر و فعل جهودان، بگو مرا چونی؟
ز دشمنان و ز بیگانگان، زیانت نیست
که از دو چشم تو دورند، زآشنا چونی؟
ایا کسی که خوشی، با وفا و صحبت خلق
بپرسمت، ز وفاهای بیوفا چونی؟
تو همچو مرغ ز باز اجل گریزانی
ز ترس و جهد پریدن، درین هوا چونی؟
اجل حیات تو است ار چه صورتش مرگ است
اگر نه غافلی از وی، گریزپا چونی؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۹۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5718