ازین درخت بدان شاخ و بر نمیبینی
سه شاخ داری، کور و کری و گرگینی
میان آب دری و ز آب میپرسی
میان گنج زری، مس قلب میچینی
خدات گوید تدبیر چشم روشن کن
تو چشم را بگذاری و میکنی بینی
اگرچه تیرهشبی، رو به صبح صادق آر
مگو که صبحم صبحی، ولی دروغینی
رسید نعرۀ عشرت ز ناصر منصور
غدوت اشربها والخمار یسقینی
مجردان همه شب، نقل و باده مینوشند
درین خوشی که در افواه سابق الدینی
مثال دنب ز پس ماندهیی، ز سرمستان
تو مست بستر گرمی، حریف بالینی
چو غافلی ز ثواب و مقام مسکینان
مراقب ذهبی، دشمن مساکینی
گل است قوت تو همچون زنان آبستن
تو را ازان چه که در روضه و بساتینی؟
دی و بهار همه سال مار خاک خورد
اگر انار زند خنده، تین کند تینی
اگر چه نقش لطیفی، نه سر به سر نقشی
وگر چه زادهٔ طینی، نه سر به سر طینی
هلا، خموش که دیوان دف تو تر کردند
کانیس دفتری و طالب دواوینی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۹۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5719