ز صبح گاه فتادم به دست سرمستی نهاده جام چو خورشید، بر کف دستی ز نوبهار رخش، این جهان گلستانی به پیش قامت زیباش آسمان پستی فروگرفت مرا مست وار و می‌گفتم بجستمی من ازو، گر بهانه‌یی هستی بگفت حیله مکن، هین گمان مبر که اگر تن تو حیله شدی سر به سر، ز ما رستی بریخت بر من ازان می، که چرخ پست شدی اگر ز جرعهٔ آن می دمی بخوردستی بتاب مفخر ایام شمس تبریزی ایا فکنده درین بحر نور شستستی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5729