کالی تیشی آیانسو، ای افندی چلبی
نیم شب بر بام مایی، تا که را میطلبی
گه سیه پوش و عصا، که منم کالویروس
گه عمامه و نیزهیی، که غریبم عربی
هرچه هستی ای امیر، سخت مستی شیرگیر
هر زبان خواهی بگو، خسروا، شیرین لبی
ارتمی آغاپسو، کایکاپر ترا
نور حقی یا حقی، یا فرشته یا نبی
چون غم دل میخورم، رحم بر دل میبرم
کی دل مسکین، چرا در چنین تاب و تبی؟
دل همیگوید که تو از کجا، من از کجا؟
من دلم، تو قالبی، رو همیکن قالبی
پوستها را رنگها، مغزها را ذوقها
پوستها با مغزها کی کند هم مذهبی؟
کالی میرا لییری، پوستن کالاستن
شب شما را روز شد، نیست شبها را شبی
اشکلفیس چلپی، انپا پیسوایلادو
سردهی کن لحظهیی، زان که شیرین مشربی
من خمش کردم، مرا بیزبان تعلیم ده
آنچ ازو لرزد دل مشرقی و مغربی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۰۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5733