هم ایثار کردی، هم ایثار گفتی که از جور دوری و با لطف جفتی چراغ خدایی، به جایی که آیی حیات جهانی، به هر جا که افتی تو قانون شادی به عالم نهادی چه‌‌ها بخش کردی، چه درها که سفتی ولیکن ز مستان، به مکر و به دستان شرابی‌‌ست نادر، که آن را نهفتی به بازار راعی، چه نادرمتاعی به جان ار فروشی یکی عشوه، مفتی به زیر و به بالا، تو بودی معلا فلک را دریدی، چمن را شکفتی به صورت ز خاکی، وزین خاک پاکی چو پاکان گردون، نخوردی، نخفتی تو کن شرح این را که در هر بیانی چو باد جنوبی غبارات رفتی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5745