الا میر خوبان، هلا تا نرنجی
بهانه نگیری و از ما نرنجی
تویی یار غارم امید از تو دارم
که گر سر نخارم، نگارا نرنجی
تو جان آن مایی، تو خاص آن مایی
ز هر جا برنجی، ازین جا نرنجی
تویی شب فروزم، تویی بخت و روزم
که امشب بخندی و فردا نرنجی
یکی مشت خاکیم ای جان، چه باشد
که از ما و زینها و زانها نرنجی
چو دانا و نادان، شدند از تو شادان
ز نادان نگیری، ز دانا نرنجی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۲۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5746