بتا گر مرا تو ببینی، ندانی به جان لاله زارم، به رخ زعفرانی بدادم به تو دل، مرا تو به از دل سپارم به تو جان، که جان را تو جانی هزاران نشان بد، ز آه و ز اشکم کنون رفت کارم، گذشت از نشانی تو شاه عظیمی، که در دل مقیمی تو آب حیاتی، که در تن روانی تو هم غیب بینی، تو هم نازنینی نگفتند هرگز تو را لن ترانی چو سرجوش کردی، چه روپوش کردی؟ تو روپوش می‌کن، که پنهان نمانی زهی تلخ مرگی، چو‌ بی‌تو زید جان چو پیش تو میرم زهی زندگانی ازین جان ظاهر، به جان آمدم من کزین جان ظاهر شود جان نهانی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5749