سلب العشق فؤادی، حصل الیوم مرادی بزن ای مطرب عارف، که زهی دولت و شادی اذن العشق تعالوا، لتذوقوا و تنالوا هله ای مژدهٔ شیرین، چه نسیمی و چه بادی کتب الروح سراحی سمع الکأس صیاحی ز تو اندر دورانم، که ره دور گشادی لخلیلی دورانی، لحبیبی سیرانی چو جهت نیست خدا را، چه روم سوی بوادی؟ نه که بر کعبهٔ اعظم دوران است و طوافی؟ دورانی و طوافی لک، یا اهل ودادی فتح العشق رواقا فاجیبوه سباقا هله در گلشن جان رو، چو مریدی و مرادی لتریٰ فیه خمورا، و نشاطا و سرورا که چنان عیش ندیدی تو ازان روز که زادی انا قصرت کلامی، فتفضل بتمامی بگشا شرح محبت هله بر رغم اعادی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5814