قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم زباده شفقی همچو آفتاب گذشتم حجاب چهره مقصود بود شیشه و ساغر نظر بلند شد، ازعالم حجاب گذشتم کشیده بود به دام فریب، عالم آبم صفای دل مددی کرد، همچو آب گذشتم ز هر چه داشت رگ تلخیی، امید بریدم چه جای باده گلگون، که از گلاب گذشتم به خون شرم و حیا می پرید چشم حبابش هزار شکر کز این خونی حجاب گذشتم اگر چه موج سراب است شیشه خانه مشرب رسید جان به لبم تا ازین سراب گذشتم ز شیشه چون گذرد رنگ می به گرم عنانی؟ ز شیشه خانه مشرب به آن شتاب گذشتم به زور جذبه توفیق و پایمردی همت چو برق و باد ز رطل گران رکاب گذشتم شراب، خون روان و کباب، خون فسرده است هم از کباب بریدم، هم از شراب گذشتم عجب که پیرخرابات نگذرد ز گناهم که من ز باده گلرنگ در شباب گذشتم امید هست که در حشر زرد روی نگردم چو من به موسم گل صائب از شراب گذشتم صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۹۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/58140