غدرالعشق فزلت قدمی مزج الفرقة دمعی بدمی و حنی القلب بما اورثنی ندما فی ندم فی ندم کره الحب وجودی و نآی اسفا لیت وجودی عدمی و سقی الصب و قد اسکرنی شرب القلب و ما ذاق فمی ای صنم لطف تورا می‌دانم نیم ای دوست، بدان حد عجمی ز لطیفی تو، گر شکر تورا بدل اندیشم، ترسم برمی من که باشم؟ که تو بر تخت جمال حسرت شاه و سپاه و حشمی منه انگشت تو بر حرف کژم من اگر حرف کژم تو قلمی سبق الجود وجودی قدما منک، یا انت ولی النعم به حق جود وجودت که مبر ز من‌‌ بی‌دل و هٰذا قسمی لٰا تبح قتلی بالصد وصل و اجرنی، انا صید الحرم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5817