هٰذا طبیبی، عند الدوآء هٰذا حبیبی، عند الولاء هذا لباسی، هذا کناسی هذا شرابی، هذا غذایی هذا انیسی، عندالفراق هذا خلاصی، عند البلاء قالوا تسلیٰ، حاشا و کلٰا قلبی مقیم، وسط الوفآء ان کان احمد، قلبی تعمد روحی فداه، عند الفنآء ان کان شاکی، یبغی هلاکی سمعا و طاعه ذا مشتهایی هذا سلحدار، لایدخل الدار الا بدینار، عند الابآء موتی حیاتی، حصدی نباتی حبسی نجاتی، مقتی بقایی یا من یلمنی، مالک و مالی صبری محال فی الاتقآء روحی مصیب، قلبی مصاف صبری مذاب، فی حرنایی انا نسینا، ما قد لقینا لما رأینا، بدر الضیآء یا ذافنونی، ابصر جنونی فوق الظنون، خرق الحیاء امروز دلبر، یک بار دیگر آمد که گیرد، مرغ هوایی گر او پذیرد، ده ده بگیرد لیکن بخیل است، در رخ نمایی بر گرد دلبر، پانصد کبوتر پر می‌فشانند، بهر گوایی ای نیم مرده، پران شو این جا کین جا نماند،‌‌ بی‌اشتهایی مستان کم زن، رستند از تن دزدم گلیمی، من از کسایی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5824