طیب الله عیشکم، لا اوحش الله من ابی لست انسیٰ احبتی، والجفا لیس مذهبی سایه بر بندگان فکن، که تو مهتاب هر شبی سخنی گو، خمش مکن، که به غایت شکر لبی ما تسلیت عنکم، ما نسینا حقوقکم نصب عینی خیالکم لیس حسناه یختبی جان سوار است و فارسی، خر تن زیر ران او زشت باشد که زیر خر، کند این روح مرکبی فتح الله عیننا، جمع الله بیننا خفرات آتیننا، بجمال و غبغب هله زین نیز درگذر، بده آن جام معتبر که دل و جان ز جام او، برهد زین مذبذبی املاالکاس لا تقل لندا ماک اصبروا نفدالصبر و التقیٰ یا حبیبی و صاحبی زمن از تو دونده شد، فلکت نیز بنده شد دو جهان از تو زنده شد چه دلاویز مشربی حیث ما حاول الثریٰ، فمه جانب السما حیث ما حل خاطری، انت قصدی و مطلبی دل به اسباب این جهان، به امید تو می‌رود که تو اسباب را همه، به ید خود مسببی ز تو مشغول می‌شود، به سبب‌‌ها ضمیرها خبرش نی ز قرب تو، که تو از قرب اقربی املا الکاس صاحبی، من دنان ابن راهب یا کریما مکرما تتجمل و تطرب هله خامش مگو صلا، تو که داری بخور هلا و درین ظل دولتی، ز چه رو در تقلبی؟ سکرالقوم فاسکتوا، طرب الروح فانصتوا وصلوا لا تعربدوا طلبا للتغلب مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5827