یا ملک المبعث والمحشر لیس سویٰ صدرک من مصدر سر نبری ای سر، اگر سر بری آن ز خری دان که تو سر واخری مقلة عینی لک یا ناظری نظرة قلبی لک یا منظری همچو پری باش ز خلقان نهان بر نپری تا نشوی چون پری غاب فوادی لم غیبته بعد حضوری لک، یا محضری بر سر خشکی چو ثقیلان مران برتر از آنی که روی بر تری منزلناالعرش و ما فوقه عمرک یا نفس قمی، سافری جمله چو دردند به پایان خم سرور از آنی تو، که تو سروری قلت الا بدلنا سلما اسلمک الصبر قفی واصبری چند پس پرده و از در برون بر در این پرده، اگر بردری قالت هل صبری الا به هل عقدالبیع بلا مشتری می مفروش از جهت حرص زر جوهر می خود بنماید زری اذ حضرالراح فما فاتنا افتح عینیک به وابصری می بفروشی، چه خری؟ جز که غم دین بفروشی چه بری؟ کافری قر به العین کلی واشربی قد قرب المنزل فاستبشری وصلت فانی ننماید بقا زن نشود حامله از سعتری مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5828