پیش قضای حق دم چون و چرا مزن در بحر بی کنار عبث دست و پا مزن تا در دل تو داعیه اعتراض هست خاموش باش و دم ز مقام رضا مزن کوته شود زبان ملامت ز احتیاط با دیده گشاده قدم بی عصا مزن سهل است ناامید ز بیگانگان شدن با جان پر امید در آشنا مزن در آتش است نعل سفر رنگ و بوی را دامن گره به دامن این بی وفا مزن در خاک کن نهان قلم استخوان من آتش به دفتر پر و بال هما مزن مجنون گرفت دامن محمل به دست صبر بیهوده قطره در طلب مدعا مزن صائب کباب شد دل عالم ز ناله ات در پرده بیش ازین سخن آشنا مزن صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۳۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/58566