یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من با هیچ قفل راست نیامد کلید من در سنگ از شرار و شرر می دهم خبر افلاک یک ستاره ندارد به دید من با تیغ پاک کرده ام اینجا حساب خود از خاک، روی شسته برآید شهید من مردان هزار فوج ز همت شکسته اند غافل مباش از سپه ناپدید من ابر سیاه، پرده سیلاب فتنه است ایمن مشو ز آفت چشم سفید من این آن غزل که گفت مسیحای زنده دل کاین خلق نیست در خور گفت و شنید من صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۳۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/58588