پرده بردار ز رخ، چهره‏گشا ناز بس است عاشق سوخته را دیدن رویت هوس است دست از دامنت ای دوست، نخواهم برداشت تا من دلشده را یک رمق و یک نفس است همه خوبان برِ زیبایی‏ات ای مایه حُسن، فی‏المثل، در برِ دریای خروشان چو خس است مرغ پر سوخته را نیست نصیبی ز بهار عرصه جولانگه زاغ است و نوای مگس است داد خواهم، غم دل را به کجا عرضه کنم؟ که چو من دادستان است و چو فریاد رس است این همه غلغل و غوغا که در آفاق بوَد سوی دلدار، روان و همه بانگ جرس است امام خمینی : دیوان اشعار : غزلیات : عاشق سوخته گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/600014