بر در میکده بگذشته ز جان، آمده‏ام پشت پایی زده بر هر دو جهان، آمده‏ام جان که آیینه هستی است در اقلیم وجود بر زده سنگ به آیینه جان، آمده‏ام سرّهستی چو نشد حاصلم از ملک شهود در نهانخانه پی سرّ نهان، آمده‏ام جلوه روی تو بی منّت کس مقصود است کاین همه راهْ کران تا به کران آمده‏ام دستگیری کنم ای خضر که در این ظلمات پی سرچشمه آب حَیوان آمده‏ام همّت ای دوست که من، چشم ببستم ز جهان به سر کوی تو، چشمِ نگران آمده‏ام خوشدل از عاقبت کار شو، ای هندی، از آنک بر در پیر ره از بخت جوان آمده ام امام خمینی : دیوان اشعار : غزلیات : آیینه جان گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/600100