من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سرِ دار شدم غم دلدار فکنده است به جانم، شرری که به جان آمدم و شهره بازار شدم درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دم رند می‏آلوده مددکار شدم بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دستِ بت میکده، بیدار شدم امام خمینی : دیوان اشعار : غزلیات : چشم بیمار گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/600103