من خواستار جام می از دست دلبرم این راز با که گویم و این غم کجا برم؟ جان باختم به حسرت دیدار روی دوست پروانه دور شمعم و اسپند آذرم پرپر شدم ز دوری او، کنج این قفس این دام باز گیر تا که معلّق زنان پرم این خرقه ملوّث و سجاده ریا آیا شود که بر درِ میخانه بردرم؟ گر از سبوی عشق، دهد یار جرعه‏ای مستانه، جان ز خرقه هستی درآورم پیرم؛ ولی به گوشه چشمی جوان شوم لطفی که از سراچه آفاق بگذرم امام خمینی : دیوان اشعار : غزلیات : جامه‌دران گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/600112