تغییری ای صنم بده اطوار خویش را مپسند بر من این همه آزار خویش را هرگز نیامدی و تسلی دهم چو طفل هردم ز مقدمت دل بیمار خویش را پرمایه را نظر بفرومایه عیب نیست یکره ببین ز لطف خریدار خویش را مرغان ز آشیانه برون افتادهایم گم کردهایم ماره گلزار خویش را تا پر فشانئی نکند وقت قتل هم بر بست بال مرغ گرفتار خویش را مهلت نداد صرصر ایام تا که ما در آشیان نهیم خس و خار خویش را هرکس که برد لذت تیر تو مرهمی نگذاشت زخم سینهٔ افکار خویش را زاهد مگر خرام تو دیدی که داده است بر باد دفتر و سرو دستار خویش را اسرار آن و حسن ز بس گشته نقش دل اسرار خوانده زین سبب اسرار خویش را ملا هادی سبزواری : غزلیات : غزل شماره ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/605003