دل و دین می کنی یغما بدین رخ جهان گشتم ندیدم اینچنین رخ چه آتش پارهٔ بگرفته مأوا بکانون دلم ز آن آتشین رخ بشکر خنده زد آن انگبین لب بنسرین طعنه زد آن یاسمین رخ نیاز آرند خیل نازنینان بر آن سرو ناز نازنین رخ نهند بر آستان سر منکرانت ید و بیضا چو آرد ز آستین رخ ز خط خضر بود آب بقانوش ز لب عیسی دم گردون نشین رخ از آن زلف و جبین در مجمع حسن نموده کفر و دین باهم قرین رخ سوی صورتگر چین گر خرامی بگوید مرحبا حسن آفرین رخ چو اسرار الهی پرده پوش است مگر مرآت حق بینی است این رخ ملا هادی سبزواری : غزلیات : غزل شماره ۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/605068