ز جهان بود وجود تو غرض گل عرض بوده و بود تو غرض گرچه مسجود ملک شد آدم بود از آن سجده سجود تو غرض زین همه شاهد و مشهود بود ذوق را شهد شهود تو غرض گرچه دستان زن گل شد بلبل داشت در پرده سرود تو غرض آنچه کالاکه در این بازار است هست سرمایه و سود تو عرض بزم آرا و چمن پیرا را در دو کون است و رود تو غرض گرچه نعت گل و نسرین میگفت داشت اسرار درود تو غرض ملا هادی سبزواری : غزلیات : غزل شماره ۱۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/605110