دهید شیشهٔ صهبای سالخورده بدستم کنون که شیشهٔ تقوای چند ساله شکستم کتاب و خرقه و سجاده رهن باده نمودم بتار چنگ زدم و چنگ و تار سبحه گسستم فتاده لرزه بر اندام من ز جلوهٔ ساقی خدا نکرده مبادا فتد پیاله ز دستم مرا به گل چه سر و کار کز تو بشکفدم دل مرا بباده چه حاصل که از نگاه تو مستم بخود چو خویش بگویم توئی ز خویش مرادم اگرچه خویش پرستم ولی زخویش برستم نداشت کعبه صفائی به پیش درگهش اسرار از آن گذشتم و احرام کوی یار ببستم ملا هادی سبزواری : غزلیات : غزلیات : غزل شماره ۱۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/605128