باز آرزوی آن بت چین می کند مرا معلوم شد که فتنه کمین می کند مرا می خواندم گدای خود و گویی آن زمان ملک دو کون زیر نگین می کند مرا از من مپرس کز چه دل دوست شد به باد در وی ببین که بی دل و دین می کند مرا نه من به اختیار چنین مست و بیخودم چیزیست در دلم که چنین می کند مرا آه از تو می کنند همه عاشقان و من از دست دل که سوخته این می کند مرا صد منت خیال تو بر خسرو است، از آنک گه گه به خواب با تو قرین می کند مرا امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60625