بهار پرده برانداخت روی نیکو را نمونه گشت جهان بوستان مینو را یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی ز دست چون بتوان داد روی نیکو را به باغ غرقه خونست لاله، دانی چیست؟ ز تیغ کوه بریدست روزگار او را به وقت صبحدم آواز می دهد بلبل درون باغ ترنم کنان خوشگو را بیا که تا به چمن در رویم و بنشینم به بوی گل به کف آریم جام گلبو را چو دست تر شود از باده، آنگهی، خسرو قفا زنیم مر این عالم جفاجو را امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60630