ای از مژه تو رخنه در جانها وی درد تو کیمیای درمانها بادی که ز کوی تو همی آید می جنبد و می برد ز ما جانها تو جیب گشاده در خرامیدن دست همه خلق در گریبانها آن زیستنی که داشتی با من میرم اگر آیدم به دل زانها جز مهرگیا ز خاک برناید جایی که زنم ز دیده بارانها در بادیه فراق جان دادم چون تشنه که مرد در بیابانها خون ریز ز خسرو، ار میی ندهی این کن، اگر نمی کنی آنها امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60682