از باده مست گشت بت می‌پرست ما آمد چه خوب فرصت وصلش به دست ما ما بر امور انفس و آفاق قادریم لیکن قضاست مسئله پای‌بست ما هر پنجه‌ای به پنجه ما ناورد شکست بازوی عشق می‌دهد ای دل شکست ما در ساحتش خطا بود اظهار هست و بود زیرا به دست اوست همه بود و هست ما مائیم جمله ذاکر و ساجد به پیش او از اوست در نماز قیام نشست ما گاهیم بر فراز و زمانیم در نشیب تا خلق پی برند به بالا و پست ما ای دوست استفاده ز فرصت غنیمت است تدبیر چیست جست چو ماهی ز شست ما وحدت حرام باد کسی کآرزو کند لب بر لبش نهند صنم می‌پرست ما وحدت کرمانشاهی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شماره 8 گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/607018