هرکه آئین حقیقت نشناسد ز مجاز در سراپرده رندان نشود محرم راز یا که بیهوده مران نام محبت به زبان یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز مگذارید قدم بیهده در وادی عشق کاندر این مرحله بسیار نشیب است و فراز آنقدر حلقه زنم بر در میخانه عشق تا کند صاحب میخانه به رویم در باز دم غنیمت بود ای دوست در این دم زیرا آنچه از عمر ز کف رفت دگر ناید باز هرکه شد معتکف اندر حرم کعبه دل حاش لله که شود معتکف کوی مجاز بهتر از جنت و حور است همانا وحدت وصل دلدار و لب جوی و می و نغمه ساز وحدت کرمانشاهی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شماره 36 گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/607046