رسید موسم پیری گذشت دور جوانی چه خواهی ای دل غافل از این سراچه فانی به هوش باش که دنیا پلی‌ست در ره عقبا در این رهند همه رهگذر ز عالی و دانی به دور زندگی و گردش زمانه به گیتی کسی نباشد ایمن ز حادثات جهانی ز هرچه هست در ایجاد ای پسر به حقیقت تو برتری و دریغا که قدر خویش ندانی به خویش آی و بیندیش ای سلاله انسان که در جهان همه باشند همچو جسم و تو جانی در این دو روزه عمر ای پسر به خدمت مردم بکوش و خادم همنوع باش تا بتوانی بکن هر آنچه که باشد به خیر جامعه وحدت که عنقریب بگویند درگذشت فلانی وحدت کرمانشاهی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شماره 58 گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/607068