دیوانه شدم در آرزویت ای چشم جهانیان به رویت جان تو که بد شده ست حالم وان بد همه از رخ نکویت دی روی تو دیدم و نمردم شرمنده بمانده ام ز رویت بوی خوشم آید از تو در جیب گل داری یا همین است بویت پرسی که چگونه ای ز من دور؟ دور از تو چه پرسیم، چو مویت خاک تن من سرشته چونست در خور نشد آب ازین سبویت ماییم و تحیر و خموشی وافاق همه به گفت و گویت گفتی تو که آب خوردن آور امروز به دیده ام چو جویت خسرو به کمند تو اسیر است بیچاره کجا رود ز کویت امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60763