آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست آنکه کشته ست مرا نرگس فتان اینست آمد آن سرو خرامان و به خاکم بنشست وه که با جان رود، از سرو خرامان اینست ز آشنایی خطرم باشد و می گفت حکیم دانم آن زود کش و دیر پشیمان اینست گر غمی گیردت از کشتن من، عیب مگیر چه کنم خاصیت خون مسلمان اینست من همی گویم سوز خود و تو می خندی آنکه بر سوخته ریزند نمک، آن، اینست همه شب جان من است و غم خوبان تا روز عاقبت در سر ایشان رود ار، جان اینست تیغ عشق است، محا باش نباشد خسرو سر تسلیم فرود آر که فرمان اینست امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60818