شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ است هوای باده ساقی و نفحه چنگ است بیا و بند قبا باز کن دمی بنشین که عقل در بر من چون قبای تو تنگ است اگر ز غمزه بدآموز می کند، مشنو از آنکه در سر او صد هزار نیرنگ است شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه ازان کلاه کژ و تکمه شکر رنگ است مکن ز سنگدلی جور بر من مسکین که آخر این دل مسکین دل است، نه سنگ است ز دست خسرو مسکین پیاله ای بستان که او غلام شهنشاه هفت اورنگ است امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60911