موی را نیست این میان که تراست پسته را نیست این دهان که تراست قامت راست سرو را ماند سرو باشد چنین روان که تراست؟ جان ببردی و خوش هنوز نه ای دست بر دل نه این زمان که تراست تا چها بر تو کردمی من، اگر حسن بودی مرا چنان که تراست بر رخ زرد من بخند و بگو خنده انگیز زعفران که تراست گوییا بیشتر برای زر است این سخن بر سر زبان که تر است کشته گشتم ز ابروی تو، مکش بر دل خسرو، این کمان که تراست امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60936