نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می آید ز خارا هم کنون بر من هزاران نیش می آید رقیبت مهربانی هشت و ما را دشمن جان شد دلم را، ای پسر، بنگر، چه محنت پیش می آید؟ بلا و محنت هجران، چه حال است این که پیوسته نصیب جان مجروح من درویش می آید ز بیگانه نمی نالم، مرا معلوم شد، ای مه که غمهای جهان یکسر مرا از خویش می آید منال ز جور و محنتها، خموش و دم مزن خسرو که بر بی صبر در عالم مصیبت بیش می آید امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60995