چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد وین دل ز خراش او بی خار نخواهد شد گر تیغ زنی بر تن، ور نیش زنی بر جان ناگاه رود جانش، بیمار نخواهد شد عشقت ز پی کشتن مردانه به کار آمد شادم ز غمت باری بیکار نخواهد شد بر ما فتد ار تابی زان رخ، چه شوی رنجه؟ مهتاب ز افتادن افگار نخواهد شد بیهوده چه گریم خون اصلاح دل خود را؟ تقویم چو از جدول طومار نخواهد شد خونخوار بود، خسرو، عاشق ز چنین باده مست است که تا محشر هشیار نخواهد شد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61059