یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود بر عاشق مسکین که رخ از خون تر آلود یک شب ز برای دل من محرم من باش بشنو ز دلم چند حدیث جگر آلود مانا که بپرسی ز دل من که چه کردی؟ در کوی تو کز خون همه دیوار و در آلود جانها که گرفتار لبت گشت چه دانی؟ پرواز مجو از مگسان شکر آلود عاشق که بمیرد ز رخ زرد چه خیزد؟ عشق است دروغش که مسی را به زر آلود نزل غم تو باد حرامم به فراغت گر چشم دلم هیچ گه از خواب و خور آلود آسوده به خاک درت، اینک سر خسرو زان صندل راحت که برین درد سر آلود امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61079