لبت را جان توان خواندن، ولیکن نمی دانم که آن خط را چه خوانند؟ مرنج، ای پاک دامن، عاشقانت اگر بر چشم تر دامن نشانند نخواهم زیست، زخم عشق کاریست رقیبان را بگو، تیغم نرانند مکن بر ما نصیحت ضایع، ای شیخ که مستان لذت تقوی ندانند بگو پیشش، صبا، گه گه پس از ما که اهل خاک خدمت می رسانند به جایی کز گل رویت چکد خوی دو چشم خسرو آنجا خون فشانند امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61123