گر یار به دل درون نباشد صبر از دل من برون نباشد بی خواب و قرار ماندم، آری دل گمشده را سکون نباشد گر صبر کنیم، جان توان برد لیکن چه کنیم چون نباشد؟ ای دوست، ز گریه هم بماندم کاندر تن مرده خون نباشد دل برد ز خسرو آرزویت جان برد، ولی کنون نباشد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61172