چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب شد چند ز غصه خون خورم، وای که خونم آب شد شورش بخت هست خود، خنده نمی زنی دگر چند هنوزت این نمک، چون جگرم کباب شد دی که کله نهاده کژ، مست و خراب می شدی در نظر که آمدی، خانه من خراب شد سوخته بود دل ز تو حسن رخ تو شد فزون سوخته تر شود کنون، چون مهت آفتاب شد رخت وجود من همه غارت فتنه گشت تا هندوی طره توام رهزن خورد و خواب شد گر غم خویش گویمت، خشم کنی، چه حیله، چون؟ قصه من ز روز بد در خور این جواب شد خسرو خسته درد خود گفت شبی به مجلسی دیده روشنان همه غرقه به خون ناب شد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61202