ای که عمر از پی سودای تو دادیم به باد یاد می دار که از مات نمی آید یاد عهدها بستی و می داشتم امید وفا ای امید من و عهد تو سراسر همه یاد هر چه دارند ز آیین نکویی خوبان همه داری و بدان چشم بدانت مرساد ماجرای دل گمگشته بی نام و نشان هر که را باز نمودیم نشانی به تو داد آفرین بر سر آن دست کزان خواهد یافت گره کار من از بند قبای تو گشاد گر نبردی ز سر گیسوی مشکین تو بوی محنت آن همه غم از چه کشیدی شمشاد کام خسرو بده، ای خسرو خوبان که شده ست لعل جان بخش تو شیرین و دل او فرهاد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61293