مردی که آمد از فَلق ِ سرخ در این دم آرام خواب رفته ، پریشان شد ویران . و باد پراکند بوی تنش را میان خزر ، ای سبز گونه ردای شمالی ام جنگل ! اینک کدام باد بوی تنش را می آرد از میانه ی انبوه گیسوان پریشانت که شهر به گونه ی ما در خون سرخ نشسته است .... ؟ آه ای دو چشم فروزان ! در رود مهربان کلامت جاری ست هزاران هزار پرنده ، بی تو کبوتریَم بی پر ِ پرواز ... خسرو گلسرخی : خسرو گلسرخی : ای پریشانی ... گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/613005