آمد . دستش به دستبند بود از پشت میله ها ، عریانی دستان من ندید امّا یک لحظه در تلاطم چشمان من نگریست چیزی نگفت رفت . اکنون اشباح از میانه ی هر راه می خزند خورشید در پشت پلک های من اعدام می شود ... خسرو گلسرخی : ملاقاتی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/613007